معنی از بیماریهای عفونی
حل جدول
کزاز
برونکوپنومونی
از بیماریهای عفونی دهان
برفک
زخم عفونی
دمل
بیماری عفونی
کلامیدیازیس
ورم عفونی
آبسه
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
عفونی. [ع ُ] (ع ص نسبی) منسوب به عفونه و عفونت. دارای عفونت: قانون علاج تبهای عفونی... بکار باید داشت. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). رجوع به عفونت و عفونه و تب عفونی شود.
- ضدعفونی، آنکه عفونتش زایل شده است. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی شده، در اصطلاح پزشکی، پاک شده از پلیدی و ناپاکی و میکرب. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی کردن، در اصطلاح پزشکی، از ناپاکی و عفونت زدودن. محل یا موضعی را که قبلاً آلودگی داشته و یا مشکوک به ناپاکی بوده است از میکرب و مواد آلوده کننده پاک کردن. گندزدایی. پلشت بری. (فرهنگ فارسی معین).
- ضدعفونی کننده، در اصطلاح پزشکی، موادی که برای ضد عفونی کردن بکار روند. وسایل و داروها و اجسام و عناصری که آلودگیها را پاک کنند و میکربها را از بین ببرند. گندزدا. پلشت بر. (فرهنگ فارسی معین).
عفونی شدن
عفونی شدن. [ع ُ ش ُ دَ] (مص مرکب) بدبو و گندیده شدن.مقابل ضدعفونی شدن: جراحت وی و ترس از عفونی شدن آن لزوم عمل جراحی را قطعی کرد. (فرهنگ فارسی معین).
تب عفونی
تب عفونی.[ت َ ب ِ ع ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حمی العفن. آن است که اخلاط بسبب عفونتی که در آن پدید آید سخونت یابد آنگاه این سخونت به روح و جرم قلب سپس بدیگر اعضاءکشد. (بحر الجواهر). فراوان ترین انواع تب ها، تب های امراض عفونی است که بواسطه ٔ تأثیر میکروب روی مراکزحرارتی تولید میشوند. رجوع به فیزیولوژی دکتر کاتوزیان ج 2 صص 244- 245 و تب و دیگر ترکیبهای آن شود.
فرهنگ عمید
دارای چرک و عفونت،
معادل ابجد
503